«سادهدلي و صداقت» هم از جمله آن وجوه مثبت اخلاقي است كه چون از حد گذشت، اسباب دردسر شده و به مشکل بدل ميشوند. داستان برزگر خراساني و آنچه كه اين صراحت و صداقت بر سرش آورد را چنين است كه سالهاست مردمان آن ديار روايت كرده و بدينسان راه به هم نشان ميدهند.
ميگويند برزگر سادهدل مشغول شخمزدن باغچه و بازكردن راه آب بود كه چشماش به سوار تنومند افتاد. سواري كه ظاهرش خوب نشان ميداد اهل صواب نيست و آنچه گردآورده حاصل شمشير ناپاك اوست، پس او را كه در حال گذر بود، صدا زد و گفت: «بيل مُو رِه نسّونيها!»(بيل منو از من نگير). سوار باتعجب و تندي پرسيد: آخر بيل تو را ميخواهم چه كنم؟ مرد حسابي اصلاً مرا با تو چه كار است؟! برزگر پاسخ داد: خوب اگر اين بيل مرا كه تمام سرمايهام هست به آهنگر بدهي، حتما اسبات را نعل خواهد كرد، اما تو بيا و «اي بيل مُو رِه نسّون»! سوار هم كه ديد اين برزگر گويا جز سادهدلي چيزي از دنيا بهره نبرده، پياده شد، كتك مفصلي به او زد و سر آخر بيلش را هم گرفت تا همه بدانند كه هرچند جز راست نبايد گفت، اما هر راست هم نشايد گفت.
ميگويند برزگر سادهدل مشغول شخمزدن باغچه و بازكردن راه آب بود كه چشماش به سوار تنومند افتاد. سواري كه ظاهرش خوب نشان ميداد اهل صواب نيست و آنچه گردآورده حاصل شمشير ناپاك اوست، پس او را كه در حال گذر بود، صدا زد و گفت: «بيل مُو رِه نسّونيها!»(بيل منو از من نگير). سوار باتعجب و تندي پرسيد: آخر بيل تو را ميخواهم چه كنم؟ مرد حسابي اصلاً مرا با تو چه كار است؟! برزگر پاسخ داد: خوب اگر اين بيل مرا كه تمام سرمايهام هست به آهنگر بدهي، حتما اسبات را نعل خواهد كرد، اما تو بيا و «اي بيل مُو رِه نسّون»! سوار هم كه ديد اين برزگر گويا جز سادهدلي چيزي از دنيا بهره نبرده، پياده شد، كتك مفصلي به او زد و سر آخر بيلش را هم گرفت تا همه بدانند كه هرچند جز راست نبايد گفت، اما هر راست هم نشايد گفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر