ميگويند نويسندهاي -البته در ديار فرنگ - كارش چنان گره خورد و بدهيهايش چنان فزوني گرفت كه طلبكاران دورهاش كردندو بيرون خانه، شبانهروز كشيك ميكشيدند كه اگر آمد بيرون، يقهاش كنند و پولشان را بستانند. نويسنده از ترس آبرو تا ميتوانست از منزل خارج نميشد و روز و شب نزد خانه و خانواده، زنداني شده بود... تا اينكه سرانجام حلقه محاصره طلبكاران تنگ و تنگتر شد و نويسنده تصميم به فرار گرفت،اين شد كه با سر و همسر خداحافظي كرد و از ديوار پشتي خانه بالا رفت تا دور از چشم آنها كه منتظرش بودند، بگريزد. در همين حال يعني درست در حالتي كه يك پاي نويسنده آن طرف ديوار و پاي ديگرش اين طرف بود و دستهايش را محكم به لبه ديوار گرفته بود تا خود را بكشد بالا، پيرزني از همسايهها، او را ديد و شناخت و از روي شوق و علاقه رو به نويسنده گفت: واي! من شما را ميشناسم،شما نويسنده بينظيري هستيد. من فلان كتاب شما را 100 بار خواندهام، معركه است. نويسنده پاي آويزانش را بالا كشيد، پوزخند تلخي زد و پيش از آنكه بپرد پايين گفت: كاش بهجاي اينكه 100بار اين كتاب را ميخواندي، 100 كتابم را ميخريدي و نميخواندي.
***
آنقدر نمايشگاه های كتاب خارجه را به رخمان کشیده اند،كه دوباره گفتنش لطفي ندارد، اما بگذاريد اين يكي را بگويم كه دربیشتر نمایشگاه های خارجه،(ما که نرفته ایم ، شنیده ایم) اصولا تكفروشي كتاب وجود ندارد.كل بازديدكنندهاش هم اصلا به گرد نمايشگاه کتاب مذهبی مانميرسد؛مثلا همین نمایشگاه کتاب فرانکفورت، چيزي در حدود 130 هزار نفر در 5روز! اما حجم مبادله تجاري اين نمايشگاه عجيب، ميليارد دلاري است. چرا؟ چون اصولا محلي است براي امضاي قرارداد، آشنايي بزرگان صنعت چاپ و نشر دنيا با يكديگر و محفلي براي چهرههاي بزرگ ادبيات جهان.
نمیدانم!مانده ام؟! یا به اعمال تحریم روی بیاوریم، ویا بگذاريم دستكم ناشران برگزیده دولت ، دلشان را به فروش خوب كتابهايي كه در طول سال خاك ميخورند، خوش كنند و مردم، سهم اندكي را كه از درآمد سالانه براي خريد كتاب كنار ميگذارند، بردارند و به مصلا بروند و با تعدادي كتاب دعا، خسته و درب و داغان، به خانه بازگردند، شايد دستكم بتواند جلوي پريدن چند ناشرمذهبی را از ديوارهاي پشتي خانه، بگيرد!
۱ نظر:
سلام دوست عزیز
قبل از هرچیز از اینکه نظر لطفتان را شامل حال من نمودید و به سرای اینحقیر تشریف آوردید کمال تشکر خود را ابراز میدارم.
سوای نام بسیار بسیار زیبای وبلاگتان، مروری داشتم بر نوشته های زیبایتان که وجود داستانهایی دلنشین چاشنی زیباتری بر آنها بود. سوای اینکه از همه ی مطالب لذت بردم؛ نوشته ی «انسان گرایی سکولار» را قابل چند بار خواندن دیدم.
آرزوی موفقیت روزافزونتان را دارم و ضمناً از لینک کردن وبلاگم تشکر میکنم.
پیروز باشید....ارادتمند حمید....بدرود
ارسال یک نظر